((سر کلاس زندگی عشق را معنا کنید. ))
نوبت من بود چه باید می گفتم پر از حرف بودم وزبانم خشکیده بود
که نسیمی بوی معشوقه را در کوچه هایی که هر شب به امید دیدار او می پیمودم
به مشامم آورد و....
گفتم: عشق یعنی دوست داشتن نه برای زیبایی برای زنده ماندن٬
یعنی عشق ورزیدن نه برای عاشق شدن برای عاشق ماندن ٬
یعنی غروب نه برای تاریکی برای شروع شب زنده داری ٬
یعنی امید نه برای وصال برای سر بلندی از عشق ٬
یعنی خون نفس حیات نه برای زنده ماندن برای عبادت عشق ٬
یعنی من وتو نه برای هم برای ساختن عشق ٬
در همان لحظه آمد و گفت :
عشق یعنی سکوت نه برای غرور برای با عشق سوختن .
:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2